حریم خصوصی

آنچه باید در مورد «قلدری اینترنتی» بدانیم

موضوع از آنچه فکر می‌کنید جدی‌تر است
نیاز زرین‌بخش
زمان مطالعه ۲۸ دقیقه

مقدمه

«جهان بدون تو جای بهتری خواهد بود.» این جمله یکی از آخرین پیام‌هایی بود که «مگان مایر» دریافت کرد؛ تنها چند ساعت پیش از آن‌که به زندگی خود پایان دهد.

در سال ۲۰۰۶، مگان مایر، دختر چهارده‌ساله‌ای از ایالت میسوری آمریکا، برای یافتن دوستان جدید به شبکه‌ی اجتماعی مای‌اسپیس (MySpace) پیوست. او در آن‌جا با پسری به نام «جاش ایوانز» آشنا شد؛ پسری که در ابتدا مهربان و صمیمی به نظر می‌رسید و با پیام‌های محبت‌آمیز خود، او را دلگرم می‌کرد. این ارتباط آنلاین، خیلی زود برای مگان به منبعی از شادی و اعتمادبه‌نفس تبدیل شد؛ اما ناگهان همه‌چیز تغییر کرد.

در حقیقت، جاش ایوانز اصلاً وجود خارجی نداشت. این حساب کاربری جعلی را «لوری درو»، مادر یکی از دوستان سابق مگان ساخته بود. او به همراه دخترش و یکی از دوستان آن‌ها، از این حساب جعلی برای برقراری ارتباط با مگان استفاده می‌کردند. پس از مدتی، پیام‌های محبت‌آمیز به توهین‌های بی‌رحمانه و تحقیرهای ویرانگر تبدیل شدند. این توهین‌ها برای مگان که پیش‌تر نیز به دلیل اضطراب، مشکلات روحی و اعتمادبه‌نفس پایین تحت درمان بود، ضربه‌ای جبران‌ناپذیر محسوب می‌شد. یکی از آخرین پیام‌های جاش ایوانز به مگان چنین بود: «همه از تو متنفرند. بهتر است بمیری!»

او همان شب، در ۱۶ اکتبر ۲۰۰۶، به زندگی خود خاتمه داد…

پرونده‌ی مگان مایر، یکی از نخستین و برجسته‌ترین نمونه‌های خشونت روانی ناشی از پدیده‌ای است که امروز آن را «قلدری اینترنتی» (Cyberbullying) می‌نامیم. قلدری اینترنتی یعنی آزار، تهدید یا تحقیر عمدی و مکرر در فضای دیجیتال که می‌تواند قربانی را به‌شدت تحت فشار روانی و اجتماعی قرار دهد. این نوع از خشونت، محدود به زمان یا مکان خاصی نیست و مهاجم می‌تواند در هر ساعت از شبانه‌روز، از هر جای جهان، با هویتی پنهان به قربانی دسترسی داشته باشد.

تحول در معنای کلمه‌ی «بولی»: از عاشقی دلپذیر تا قلدری بی‌رحم

پیش از آن‌که به قلدری اینترنتی بپردازیم، شاید بهتر باشد نگاهی به خودِ زبان بیندازیم؛ زبانی که نه‌فقط ابزار بیان، که بازتاب مناسبات قدرت، فرهنگ و دگرگونی‌های تاریخی‌ست. مفاهیمی مانند «قلدری» نیز در همین بستر متولد می‌شوند، می‌بالند، دگرگون می‌شوند و معنا عوض می‌کنند.

واژه‌ی «قلدر» (Bully) برای نخستین‌بار در دهه‌ی ۱۵۳۰ میلادی در زبان انگلیسی ثبت شد؛ اما با معنایی کاملاً متفاوت از امروز: «معشوق» یا «دوست‌داشتنی». ریشه‌ی این واژه از واژه‌ی هلندی boel به‌معنای «برادر»، «دوست» یا «معشوق» گرفته شده‌است. این معنای مثبت، بازتابی از روابط عاطفی و صمیمی در آن زمان بود.

با گذر زمان، این واژه دچار «افت معنایی» (Semantic Degeneration) شد؛ فرآیندی که طی آن، واژه‌ای با بار مثبت به‌تدریج معنایی منفی پیدا می‌کند. در قرن هفدهم، واژه‌ی bully به‌سمت معنایی نزدیک به «خودنما» یا «رذل» گرایش یافت؛ تغییری که از انتقال تدریجی معنا از دلدادگی به قدرت خبر می‌دهد. پیوند آوایی و معنایی آن با واژه‌ی bull (گاو نر)؛که نمادی از خشونت، زور و پرخاشگری است؛احتمالاً در این دگرگونی نقش داشته است.

با وجود این دگرگونی، واژه‌ی bully تا اواخر قرن نوزدهم در برخی متون همچنان با بار مثبت به کار می‌رفت. برای مثال، تئودور روزولت، رئیس‌جمهور ایالات متحده، در سال ۱۹۰۷ از اصطلاح «bully for you» به‌معنای «آفرین بر تو» استفاده کرد؛ که نشانه‌ای از بقای لایه‌ای قدیمی از معنای واژه بود. با این حال، در قرن بیستم، این کاربرد به‌کلی از بین رفت و امروز واژه‌ی bully صرفاً بار معنایی منفی دارد و به کسی اطلاق می‌شود که با تکرار، عمد و تکیه بر نابرابری قدرت، دیگری را هدف آزار قرار می‌دهد.

در زبان فارسی هم واژه‌ی «قلدری» بیش‌تر با مفاهیمی مانند «زورگویی» یا «گردن‌کلفتی» تداعی می‌شود. در سال‌های اخیر، هم‌زمان با گسترش اینترنت و افزایش موارد خشونت آنلاین، اصطلاح «قلدری اینترنتی» نیز رواج یافته؛ بااین‌حال، هنوز معادلی دقیق، فراگیر و یک‌دست برای آن در فارسی شکل نگرفته است.

ظهور قلدری اینترنتی: قلدرهای به‌روزشده در کوچه‌های دیجیتال

اصطلاح «قلدری اینترنتی» نخستین‌بار در دهه‌ی ۱۹۹۰ وارد ادبیات علمی شد و در سال ۱۹۹۸ به‌طور رسمی در روزنامه‌ی Canberra Times ثبت گردید. از آن زمان، این واژه به‌تدریج وارد گفتمان عمومی، آموزش و سیاست‌گذاری شد و امروزه به یکی از مسائل جدی در حوزه‌ی روان‌شناسی، جامعه‌شناسی، فناوری و حقوق کودکان تبدیل شده است.

قلدری اینترنتی در نگاه نخست، نسخه‌ای دیجیتال از همان قلدری کلاسیک است که ابزارهایش تغییر کرده‌اند. اما تفاوت‌هایی اساسی آن را پیچیده‌تر، ماندگارتر و در بسیاری موارد، آسیب‌زاتر می‌کند.تحقیقات «دان الویوس»، «جاستین پچین»، «سامیر هیندوجا» و «هولت» بر پیوستگی میان این دو نوع قلدری تأکید دارند. هولت در تعریفی می‌نویسد: «آزار و اذیت در دنیای فیزیکی رفتاری عمدی و تهاجمی است که با نابرابری قدرت همراه است؛ بنابراین، قلدری اینترنتی نیز رفتاری عمدی و تهاجمی است که از طریق ابزارهای الکترونیکی انجام می‌شود.»

با این حال، مناسبات قدرت در فضای دیجیتال بسیار پیچیده‌تر و نامرئی‌تر از دنیای فیزیکی است. در جهان واقعی، قدرت ممکن است از زور بازو یا موقعیت اجتماعی ناشی شود، اما در فضای مجازی، دانش فنی، توانایی دست‌کاری رسانه، تعداد دنبال‌کنندگان یا حتی یک حساب ناشناس می‌تواند ابزار سلطه باشد. به همین دلیل، نمی‌توان قلدری اینترنتی را صرفاً نسخه‌ای تکنولوژیک از یک خشونت قدیمی دانست؛ بلکه باید آن را پدیده‌ای خاص در نظر گرفت که از دل فناوری زاده و بازآفرینی شده و در برخی موارد بسیار خشن‌تر است.

در قلدری سنتی، مفاهیمی مانند حضور فیزیکی، تکرار رفتار، قصد آسیب و نابرابری قدرت نقش محوری دارند. این الگو در مدرسه، محل کار یا درون خانواده‌ها دیده می‌شود. اما در دنیای دیجیتال، همان مفاهیم دگرگون می‌شوند: در فضای دیجیتال، گاهی با یک‌بار انتشار گسترده و بازنشرهای متعدد همان اتفاقی می‌افتد که در برخورد فیزیکی مکرر ممکن است؛ نابرابری قدرت می‌تواند ریشه در مهارت‌های دیجیتال داشته باشد؛ و قصد آسیب ممکن است در پس نقابی از ناشناسی پنهان بماند.

«پیتر اسمیت» و همکارانش قلدری اینترنتی را رفتاری عمدی، تکرارشونده و آسیب‌زننده تعریف کرده‌اند که از طریق ابزارهایی مانند تلفن همراه، رایانه، شبکه‌های اجتماعی یا بازی‌های آنلاین انجام می‌شود. آن‌ها بر عواملی چون گستردگی مخاطبان، دشواری شناسایی مهاجم و ماندگاری محتوای آزاردهنده تأکید دارند؛ عواملی که این پدیده را از قلدری سنتی متمایز می‌کند.

در قلدری سنتی، معمولاً مکان و زمان آزار مشخص است و شاهدان محدودند. مهاجم قابل شناسایی است و امکانی برای مداخله‌ی دیگران وجود دارد. اما در قلدری اینترنتی، حمله می‌تواند در هر زمان، بدون نظارت، و در معرض دید هزاران کاربر ناشناس رخ دهد. هیچ زنگ تفریحی برای پایان آن وجود ندارد و پناهگاهی برای ترمیم روانی قربانی در دسترس نیست.

ناشناس‌ماندن آزارگر، ویژگی دیگری‌ست که قلدری اینترنتی را متمایز می‌سازد. این ویژگی، حس مصونیتی کاذب به مهاجم می‌دهد و جسارتش را افزایش می‌دهد. قربانی با چهره‌ای ناپیدا روبه‌روست؛ بی‌آن‌که بداند چه کسی، از کجا و چرا او را هدف قرار داده. همین ابهام، ترسی عمیق و متفاوت ایجاد می‌کند.

محتواهای آزاردهنده؛ پیام، تصویر یا ویدئو؛ می‌توانند با سرعتی باورنکردنی منتشر شوند و برخلاف قلدری سنتی که با گذر زمان ممکن است فراموش شود، آثارشان در حافظه‌ی دیجیتال باقی می‌مانند. اسکرین‌شات‌ها و داده‌های ذخیره‌شده، آزار را ماندگار می‌کنند.

در فضای فیزیکی، تعداد شاهدان محدود است، اما در فضای آنلاین، هزاران کاربر می‌توانند ناظر، تقویت‌کننده یا حتی عامل تشدید خشونت باشند. نظریه‌ی «اثر ناظر خاموش» (Bystander Effect) در این فضا شکل جدیدی پیدا می‌کند؛ جایی که بسیاری نه‌تنها اعتراض نمی‌کنند، بلکه با لایک، کامنت یا بازنشر، به ادامه‌ی خشونت مشروعیت می‌بخشند.

با وجود این تفاوت‌ها، قلدری اینترنتی و سنتی کاملاً از هم جدا نیستند. پژوهش‌ها نشان می‌دهند بسیاری از نوجوانانی که در فضای دیجیتال قربانی‌اند، در فضای واقعی نیز تجربه‌ی مشابهی داشته‌اند. گاهی حتی رابطه معکوس است: قربانی دیروز، مهاجم امروز شده تا قدرت ازدست‌رفته را بازیابد.

نظریه‌ی «اثر مهارگسیختگی آنلاین» (Online Disinhibition Effect) که نخستین‌بار توسط «جان سولر» مطرح شد، چرایی این رفتارها را توضیح می‌دهد: ناشناس بودن، نبود واکنش آنی و فاصله‌ی روانی، سبب بروز رفتارهایی می‌شود که در زندگی واقعی سرکوب می‌شوند.

هم‌چنین «مری ایکن» در کتاب اثر سایبری، مفهوم «پراکندگی مسئولیت» (Diffusion of Responsibility) را مطرح می‌کند: هرچه تعداد ناظران بیشتر باشد، احتمال مداخله‌ی هر فرد کاهش می‌یابد. در نتیجه، خشونت مشاهده می‌شود، اما واکنشی به آن نشان داده نمی‌شود؛ و گاه، با یک ایموجی خندان، حتی تأیید می‌گردد.

قلدری در جهان دیجیتال، دیگر فقط یک دعوای مدرسه‌ای نیست، بلکه تجربه‌ای پیچیده، لایه‌مند و فناورانه است. قلدرهای امروزی، با نقاب‌های دیجیتال و ابزارهای نوین، بازآفرینی شده‌اند و قربانیان، هنوز همان‌قدر تنها مانده‌اند؛ اما این بار، در سکوتی بسیار سنگین‌تر.

نقشه‌ی آماری خشونت دیجیتال: ارقامِ پشتِ سایه‌ی سکوت

مطالعه‌ی قلدری اینترنتی، ورود به سرزمینی ناشناخته و لغزنده است؛ جایی در میانه‌ی روان‌شناسی، فناوری، جامعه‌شناسی و حقوق. با وجود تعاریف گوناگون در این میدان میان‌رشته‌ای، پژوهشگران همچنان با فقدان توافقی بنیادین درباره‌ی معنای این پدیده مواجه‌اند. تعاریفی که در بخش‌های پیشین این نوشتار به آن‌ها اشاره شد، تنها شماری از رایج‌ترین نمونه‌ها هستند. با این حال، در عمل، تعریف قلدری اینترنتی از کشوری به کشور دیگر، از گروهی سنی به گروهی دیگر، و حتی از یک پژوهش تا پژوهشی دیگر متفاوت است. رفتاری که در یک فرهنگ شوخی تلقی می‌شود، ممکن است در فرهنگی دیگر مصداق روشن خشونت دیجیتال باشد. تصویری تحریف‌شده، برای یک نوجوان شاید بی‌اهمیت باشد، اما برای دیگری می‌تواند آغاز یک کابوس باشد.

بیشتر داده‌های موجود درباره‌ی شیوع قلدری اینترنتی، بر پایه‌ی خوداظهاری کاربران گردآوری شده‌اند؛ یعنی یا قربانی از تجربه‌اش می‌گوید، یا مهاجم؛ اگر بخواهد یا بتواند. اما تا چه اندازه می‌توان به حافظه‌ای اعتماد کرد که خود از زخم آسیب رنج می‌برد؟ یا به مهاجمی که انگیزه‌ای برای صداقت ندارد؟

بسیاری از کاربران حتی نمی‌دانند آن‌چه تجربه کرده‌اند، ذیل تعریف قلدری اینترنتی قرار می‌گیرد؛ یا چنان در شرم و ترس فرو رفته‌اند که ترجیح می‌دهند سکوت کنند.

علاوه بر این، ابزارهای سنجش هم هنوز دقت و انسجام کافی ندارند. بعضی پرسش‌نامه‌ها، خشونت فیزیکی و آزار دیجیتال را در یک طیف قرار می‌دهند، بی‌آن‌که تفاوت‌های آن‌ها را روشن کنند. برخی مقیاس‌ها نیز شدت تجربه‌ی آزار را به‌خوبی نشان نمی‌دهند و در نتیجه تصویری نادرست از واقعیت ارائه می‌کنند. از سوی دیگر، استفاده از مدل‌های یکسان در فرهنگ‌های متفاوت، بدون توجه به بافت محلی، این مشکل را تشدید می‌کند.

با وجود این چالش‌ها، بسیاری از مطالعات بین‌المللی کوشیده‌اند تصویری کلی از شیوع قلدری اینترنتی ارائه دهند. طبق این پژوهش‌ها، بین ۱۰ تا ۴۰ درصد از نوجوانان و جوانان تجربه‌ی قربانی‌شدن در فضای دیجیتال را گزارش کرده‌اند. نرخ مهاجمان معمولاً پایین‌تر است و بین ۵ تا ۱۵ درصد برآورد می‌شود. این آمار نشان‌دهنده‌ی شکافی است که به مقاومت روانی و اجتماعی در برابر پذیرش نقش مهاجم بودن بازمی‌گردد، نقشی که هم‌چنان بار اخلاقی و حقوقی سنگینی دارد.

بیشترین موارد ثبت‌شده‌ی قربانیان قلدری اینترنتی، به بازه‌ی سنی ۱۲ تا ۱۷ سال مربوط می‌شود. نوجوانان در این سن، بیش از هر زمان دیگری درگیر فضای دیجیتال‌اند و تعاملات آنلاین برایشان حیاتی است. مطالعات نشان می‌دهند که دختران بیشتر در معرض قلدری‌های غیرمستقیم مانند شایعه‌پراکنی، انتشار تصاویر تحریف‌شده یا طرد اجتماعی قرار دارند؛ در حالی که پسران بیشتر هدف توهین، تهدید و خشونت کلامی مستقیم می‌شوند. هم‌چنین، دختران بیش‌تر از پیامدهای روانی مانند اضطراب و افسردگی سخن می‌گویند.

در سطح جهانی، تفاوت‌های فرهنگی، اقتصادی و فناورانه نقش چشمگیری در نرخ و نوع قلدری اینترنتی دارند. در ایالات متحده و کانادا، میانگین گزارش‌ها نشان می‌دهد که بین ۲۰ تا ۳۵ درصد از نوجوانان قربانی این پدیده بوده‌اند. کشورهای اروپایی نرخ‌هایی بین ۱۲ تا ۳۰ درصد را ثبت کرده‌اند؛ در کشورهای اسکاندیناوی پایین‌تر و در کشورهای جنوبی‌تر این قاره، بالاتر. در آسیا، آمار در هند به حدود ۳۷ درصد می‌رسد، و در کره‌ جنوبی و ژاپن، حدود ۲۵ درصد گزارش شده است. از چین داده‌های قابل‌اتکایی در دست نیست؛ چرا که کنترل شدید اینترنت، دسترسی پژوهشی را دشوار ساخته است. در آمریکای لاتین، کشورهایی مانند برزیل، مکزیک و آرژانتین نرخ‌هایی بین ۲۰ تا ۴۰ درصد را تجربه کرده‌اند. در قاره‌ی آفریقا نیز آفریقای جنوبی، با آماری در حدود ۲۴ درصد، یکی از نمونه‌های قابل‌استناد به شمار می‌رود.

ایران، در سایه‌ی محدودیت‌های آماری و نبود پژوهش‌های میدانی گسترده، هنوز تصویر روشنی از میزان شیوع قلدری اینترنتی ارائه نمی‌دهد. با این حال، شواهد غیررسمی و تجربه‌های ثبت‌شده توسط نهادهای مدنی و روان‌شناسان فعال در حوزه‌ی کودک و نوجوان، از روندی صعودی حکایت دارند؛ به‌ویژه با گسترش اینستاگرام، تلگرام و بازی‌های آنلاین در میان نسل نوجوان.

در این میان، نقش پلتفرم‌ها انکارناپذیر است. الگوریتم‌هایی که بر پایه‌ی واکنش کاربران عمل می‌کنند، به‌طور ناخواسته خشونت، تمسخر یا طرد را در فضای عمومی تشدید می‌کنند. امکاناتی مانند ارسال پیام ناشناس یا ساخت حساب جعلی، حس مصونیت آزارگر را افزایش می‌دهد، و نظارت انسانی ناکارآمد، کفه‌ی ترازو را به سود مهاجم سنگین می‌کند. در محیط‌های گیمینگ؛ به‌ویژه بازی‌های رقابتی چندنفره؛ زبان خشن و فضای پرتنش می‌تواند برای نوجوانان مستعد، آغازگر آسیب‌های جدی باشد.

اندازه‌گیری قلدری اینترنتی یعنی سنجش رفتارهایی که گاه دیده نمی‌شوند، گاه انکار می‌شوند و گاه جدی گرفته نمی‌شوند. اما همین داده‌های ناقص و تصویرهای تکه‌تکه‌شده نیز نشان می‌دهند که

قلدری اینترنتی پدیده‌ای حاشیه‌ای نیست؛ بلکه یکی از واقعیت‌های محوری زیست دیجیتال نسل امروز است.

قلدری اینترنتی چگونه اتفاق می‌افتد؟

قلدری اینترنتی، برخلاف نسخه‌ی سنتی‌اش که معمولاً در حیاط مدرسه یا گوشه‌ای خلوت از خیابان رخ می‌دهد، بی‌مرز و بی‌وقفه است. از تاریکی یک اتاق خواب گرفته تا شلوغی یک کلاس آنلاین، قربانی می‌تواند در هر ساعت از شبانه‌روز با خشونتی دیجیتال روبه‌رو شود که هم هوشمندتر شده و هم بی‌رحم‌تر. این خشونت، تنها به فحاشی و تهدید محدود نمی‌شود؛ بلکه طیفی‌ست از فریب، جعل، افشا، طرد، سکوت و سوءاستفاده که گاه هزاران نفر تماشاگر آن‌اند.

یکی از رایج‌ترین شکل‌ها، دسترسی غیرمجاز به حساب‌های کاربری است. این اتفاق می‌تواند با کلیکی ساده بر لینک‌های فیشینگ آغاز شود، جایی که مهاجم با پیام‌هایی ظاهراً رسمی، رمز عبور را سرقت می‌کند. گاهی پای بدافزارها یا کی‌لاگرها در میان است که بی‌سروصدا تمام کلیدهایی را که تایپ می‌کنید، ثبت می‌کنند. رمزهای ساده و تکراری هم راه را برای ورود آسان مهاجم باز می‌گذارند. در برخی موارد، مهاجم از حمله‌ی «بروت فورس» (Brute Force) استفاده می‌کند: تلاشی خودکار برای کشف رمز عبور با آزمون و خطای سریع. این ابزارها قلدری را به شکلی بی‌وقفه و خودکار درمی‌آورند.

پس از نفوذ، مهاجم ممکن است پیام‌هایی تهدیدآمیز یا تحقیرکننده از حساب قربانی برای دیگران ارسال کند، از حساب او سوءاستفاده مالی کند یا تهدید کند که در صورت سکوت‌نکردن، تصاویر یا اطلاعات شخصی‌اش را افشا خواهد کرد. در این میان، گاه قانون نیز قربانی را مقصر می‌داند—چرا که همه‌چیز از حساب خودش انجام شده است.

در شکل دیگری از آزار، مهاجم پشت حساب‌های کاربری ناشناس یا جعلی پنهان می‌شود و قربانی را با پیام‌هایی مکرر، تهدیدآمیز یا تحقیرکننده، بمباران می‌کند. این روش که به آن بمباران پیام (Message Bombing) گفته می‌شود، می‌تواند با ابزارهایی مانند پیامک، پیام‌رسان‌ها، ایمیل یا بات‌ها انجام شود. در حالت پیشرفته‌تر، حملات گروهی هماهنگ‌شده یا Dogpiling، فشار را چند برابر می‌کند. 

اپلیکیشن‌هایی که امکان ارسال پیام ناشناس می‌دهند، گاهی به ابزاری برای شکنجه‌ی روانی تبدیل می‌شوند. مهاجم ممکن است از شماره‌های موقت یا روش جعل شماره (Spoofing) استفاده کند و قربانی را در ابهامی کامل رها کند: نمی‌داند مهاجم کیست، از کجاست و چرا هدف او قرار گرفته است.

جعل واقعیت نیز در دنیای آنلاین به قلدری بُعدی پیچیده‌تر می‌بخشد. انتشار شایعات، تصاویر دستکاری‌شده، پیام‌های ساختگی یا پست‌های جعلی می‌تواند تصویری غیرواقعی و در عین حال قانع‌کننده از قربانی بسازد. حساب‌های جعلی، کامنت‌های هماهنگ و نقدهای هدف‌دار در سایت‌های حرفه‌ای ممکن است اعتبار فرد یا کسب‌وکار او را به‌طور کامل از بین ببرند.

سکستینگ (Sexting) از حساس‌ترین اشکال قلدری اینترنتی است. محتوای جنسی‌ای که ابتدا با رضایت رد و بدل شده، می‌تواند به ابزاری برای باج‌گیری، تهدید، تحقیر یا انتقام‌جویی دیجیتال بدل شود. این اقدامات، از جمله باج‌گیری جنسی (Sextortion)، زیر چتر نقض حریم خصوصی قرار می‌گیرند. در بسیاری از جوامع، قربانی نه‌تنها حمایت نمی‌شود، بلکه سرزنش نیز می‌شود—در حالی که مهاجم در تاریکی اینترنت پنهان مانده است.

در موارد دیگر، آزارگر از روش‌هایی چون افشا (Outing) و فریب (Trickery) استفاده می‌کند: اطلاعات شخصی، گرایش‌های جنسی یا باورهای سیاسی قربانی را بدون رضایتش منتشر می‌کند، یا با نقش‌آفرینی به‌عنوان یک دوست یا معشوق خیالی، اطلاعات حساسی را از او بیرون می‌کشد تا بعدها علیه‌اش به‌کار گیرد. این آزارها زخم‌هایی عاطفی بر جای می‌گذارند که گاه حتی در گفت‌وگوی درمانی نیز به‌آسانی باز نمی‌شوند.

طرد و حذف دیجیتال نیز شکل دیگری از خشونت است. حذف بی‌سروصدا از گروه‌های آنلاین، کنار گذاشتن از بازی‌های گروهی یا نادیده‌گرفته‌شدن عامدانه در گفت‌وگوهای جمعی، برای نوجوانانی که حیات اجتماعی‌شان در فضای دیجیتال جریان دارد، همان‌قدر دردناک است که تنها نشستن در ته کلاس.

در برخی موارد، آزارگر وانمود می‌کند در حال تماشا یا تعامل است، اما در واقع مشغول ترولینگ (Trolling) است—یکی از پیچیده‌ترین و پنهان‌کارانه‌ترین اشکال قلدری. این رفتار شاید با شوخی یا تحریک شروع شود، اما به‌سرعت به تحقیر، تخریب و اطلاعات نادرست می‌انجامد. ترولینگ، چه تحقیرآمیز، چه سازمان‌یافته، یک هدف دارد: بی‌ثبات کردن قربانی و لذت بردن از رنج او.

باج‌گیری آنلاین (Online Blackmail) نیز از اشکال رایج قلدری سایبری است. مهاجم با تهدید به افشای اطلاعات حساس، قربانی را وادار به پرداخت پول، انجام خواسته‌ای خاص یا سکوت می‌کند. در مواردی، حتی سازمان‌ها و شرکت‌ها هم هدف قرار می‌گیرند و تهدید به افشای اطلاعات مالی یا فنی می‌شوند.

ردیابی و نظارت دیجیتال (Cyberstalking) از شکل‌های خاموش اما مداوم قلدری است. از پاییدن حساب‌های کاربری تا نصب نرم‌افزارهای جاسوسی (Spyware) یا تماس‌های ناشناس، همه ابزارهایی برای کنترل، ارعاب و ایجاد حس ناامنی هستند. قربانی خود را در قفسی شیشه‌ای حس می‌کند که همه‌چیزش دیده می‌شود، اما هیچ راه گریزی وجود ندارد.

و در نهایت، دیپ‌فیک (Deepfake)؛ چهره‌ی مدرن جعل واقعیت. با بهره‌گیری از الگوریتم‌های یادگیری عمیق، مهاجم می‌تواند چهره یا صدای قربانی را در ویدیوهای ساختگی و تحقیرآمیز جای‌گذاری کند. این محتوای جعلی ممکن است آن‌قدر واقعی جلوه کند که مرز میان حقیقت و دروغ را کاملاً محو کند و قربانی را در گردابی از بی‌اعتمادی، فروپاشی رابطه‌ها و انزوای روانی فرو ببرد.

حتی بات‌ها و هوش مصنوعی نیز به ابزارهای آزار تبدیل شده‌اند؛ بات‌هایی که پیام‌های تهدیدآمیز تولید می‌کنند، به‌شکلی باورپذیر انسان را تقلید می‌کنند و در لحظه، حمله‌ای هماهنگ به راه می‌اندازند. قربانی ممکن است نداند با انسان طرف است یا با کدی بی‌احساس—اما آنچه تجربه می‌کند، کاملاً واقعی است.

قلدری اینترنتی، جهان پیچیده‌ای‌ست از چهره‌های پنهان و آسیب‌های آشکار. 

چیزی که قلدری اینترنتی را خطرناک‌تر می‌کند، این واقعیت تلخ است که پشت مانیتورها، انسان‌ها لزوماً مهربان‌تر نمی‌شوند؛ بلکه بی‌پاسخ‌تر، ناشناس‌تر و بی‌رحم‌تر هستند.

زخم‌های بی‌صدا: پیامدهای روانی قلدری اینترنتی

آدم‌ها متفاوت‌اند؛ این جمله شاید بدیهی‌ترین گزاره‌ای باشد که بتوان در چنین متنی خواند. اما همین واقعیت ساده، دریچه‌ای‌ست به پیچیدگی واکنش انسان‌ها در برابر قلدری اینترنتی. 

قلدری اینترنتی، به‌ویژه در میان نوجوانان، می‌تواند زنجیره‌ای از آسیب‌های روانی به‌دنبال داشته باشد: از اضطراب و افسردگی گرفته تا کاهش عزت‌نفس و انزوا. قربانی ممکن است دچار بی‌خوابی شود، تمرکزش را از دست بدهد، یا به احساس پارانویا مبتلا شود: همیشه نگران و در حال مراقبت از آن‌چه می‌نویسد یا پست می‌کند. وقتی طعنه‌ها و تحقیرها مستقیماً ظاهر، باورهای شخصی یا سبک زندگی را هدف می‌گیرند، احتمال بروز اختلالاتی چون بدریخت‌انگاری بدن (Body Dysmorphic Disorder) نیز افزایش می‌یابد. انزوای دیجیتال، کم‌کم به انزوای اجتماعی می‌انجامد و حس بی‌پناهی را عمیق‌تر می‌کند.

در موارد شدیدتر، قربانی ممکن است دچار اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) شود. کابوس‌های شبانه، اضطراب مداوم و افت محسوس در عملکرد تحصیلی یا شغلی، تنها بخشی از نشانه‌های این آسیب‌اند—آسیب‌هایی که معمولاً فقط نتیجه‌شان دیده می‌شود، نه ریشه‌ی پنهان‌شان. وقتی اطرافیان سکوت می‌کنند، یا واکنشی نشان نمی‌دهند، این تنهایی سنگین‌تر می‌شود؛ مانند آن‌چه برای جسیکا لوگان رخ داد—دختری که پس از تجربه‌ی سکستینگ و فشار اجتماعی، بی‌پناه ماند.

و در نهایت، دردناک‌ترین پیامد: بولی‌ساید (Bullycide)، یعنی خودکشی ناشی از قلدری. قربانی، در مواجهه با فشار روانی، تحقیر جمعی و بی‌اعتنایی اطرافیان، گاه راهی برای ادامه نمی‌بیند. روایت‌های آماندا تاد، ربه‌کا سدویچ، و بسیاری از قربانیانی که نام‌شان هیچ‌گاه به رسانه‌ها نرسید، به‌روشنی نشان می‌دهند که خشونت دیجیتال می‌تواند جان را بگیرد.

راهکارهای پیشگیری و مقابله با قلدری آنلاین

مقابله با قلدری اینترنتی ساده نیست. این پدیده‌ی چندلایه، درهم‌تنیده با فناوری، روابط انسانی، نابرابری قدرت و آسیب‌های روانی، نیازمند راهبردی چندجانبه است که آموزش، سیاست‌گذاری، فناوری، حمایت‌های اجتماعی و روانی، و مداخلات قضایی را به‌طور هم‌زمان در بر گیرد.

نخستین گام، آگاهی است: آموزش گسترده و مستمر به گروه‌های مختلف سنی، پایه‌ای‌ترین و ضروری‌ترین رکن پیشگیری است. 

آموزش، شاید ابتدایی‌ترین و در عین حال عمیق‌ترین پاسخ ما به خشونت باشد. تا وقتی نوجوانی نداند که آنچه تجربه می‌کند «قلدری اینترنتی» است، و تا وقتی والدین تصور ‌کنند که «بچه‌ها همین‌اند»، هیچ مداخله‌ای موثر نخواهد بود.

کودکان و نوجوانان باید بیاموزند که رفتار محترمانه در فضای آنلاین نه‌فقط وظیفه‌ای اخلاقی، بلکه نقش یک محافظ دیجیتال را برای آن‌ها ایفا می‌کند. باید قلدری را تشخیص دهند، در برابر آن منفعل نباشند و از ناظر خاموش به ناظر فعال تبدیل شوند. والدین باید مرز میان درگیری‌های ساده و خشونت ساختاری را تشخیص دهند، فعالیت آنلاین فرزندان را با اعتماد (نه کنترل) دنبال کنند و نشانه‌های روانی قربانی‌شدن را بشناسند. برای معلمان و مشاوران، آموزش شناسایی نشانه‌های آزار دیجیتال و شیوه‌های حمایت بدون سرزنش ضروری است. در سطح جامعه نیز رسانه‌های عمومی، چهره‌های تأثیرگذار و نهادهای مدنی باید با ترویج ارزش‌هایی مانند همدلی، گزارشگری و مسئولیت‌پذیری جمعی، فرهنگ‌سازی کنند.

اما آگاهی، فقط شناخت ابزارهای دیجیتال نیست. نوجوانان باید پیش از یادگیری انتخاب رمز عبور قوی، بفهمند که قدرت‌طلبی، حذف دیگری یا جلب توجه از راه تحقیر، نشانه‌ی بلوغ نیست. برنامه‌های پیشگیری نباید صرفاً به سواد رسانه‌ای محدود شوند، بلکه باید مهارت‌های میان‌فردی مانند همدلی، گفت‌وگو، حل تعارض و احترام متقابل را نیز در بر گیرند؛ مهارت‌هایی که نقشی اساسی در کاهش پرخاشگری آنلاین دارند.

مدارس و دانشگاه‌ها باید از فضایی انفعالی، به محیطی ایمن برای گفت‌وگو، گزارش و مداخله‌ی آگاهانه تبدیل شوند. سیاست‌گذاری آموزشی، ایجاد سامانه‌های گزارش‌دهی محرمانه، حمایت روانی از قربانیان و آموزش مداوم ناظران، همگی اهمیت دارند. مجازات‌های صرفاً تنبیهی نه‌تنها کارآمد نیستند، بلکه گاه باعث پنهان‌کاری بیشتر می‌شوند. در مقابل، بازآموزی، تقویت مهارت‌های جایگزین و استفاده از رویکردهای ترمیمی، احتمال تغییر رفتار را افزایش می‌دهند.

آگاهی‌بخشی، باید به درستی انجام شود: در چارچوب اخلاقی، راه‌حل‌محور و نه صرفاً تراژدی‌پسند.

هم‌زمان باید با زیرساخت‌های دیجیتال نیز روبه‌رو شد. رمز عبور پیچیده و احراز هویت دو مرحله‌ای، اگرچه گاه خسته‌کننده‌اند، اما ساده‌ترین خطوط دفاعی در برابر حملات هستند. آگاهی از فیشینگ، شناسایی لینک‌های مشکوک و مدیریت تنظیمات امنیتی حساب‌ها، از ابتدایی‌ترین اما مؤثرترین روش‌های محافظت شخصی‌اند. کاربران باید بدانند که امکان گزارش پیام‌های تهدیدآمیز در پلتفرم‌ها وجود دارد و پلتفرم‌ها باید متعهد باشند که این گزارش‌ها را در کمتر از ۲۴ ساعت بررسی کنند.

تحلیل داده‌های رفتاری نیز می‌تواند نقش یک سامانه‌ی هشدار را ایفا کند. تغییر ناگهانی در رفتار کاربر؛ از پرخاشگری و انزوا تا بارگذاری مکرر محتوای آزاردهنده؛ می‌تواند با کمک الگوریتم‌های پیشرفته شناسایی شود و به والدین، معلمان یا خود فرد هشدار دهد. هوش مصنوعی توانایی تشخیص پیام‌های توهین‌آمیز، تهدید، تصاویر نامناسب یا الگوهای حمله‌ی گروهی را دارد، اما این ابزارها تنها در ترکیب با نظارت انسانی مؤثر خواهند بود.

نقش رسانه‌ها نیز انکارناپذیر است. بازنمایی رسانه‌ای پدیده‌ی قلدری، اگر هدایت‌نشده باشد، ممکن است به‌جای آگاهی، الگوی رفتاری نادرست بسازد. نمونه‌هایی مانند سریال ۱۳ دلیل برای اینکه… (13 Reasons Why) نشان می‌دهند که چگونه روایتی احساسی و بی‌پایان از خودکشی ناشی از قلدری، می‌تواند حتی باعث افزایش جست‌وجوهای مرتبط با روش‌های خودکشی شود. 

در این میان، حمایت از قربانی نقشی حیاتی دارد. قربانی نباید تنها بماند. 

وقتی زخمی اما زنده‌ایم: بازگشت از تجربه‌ی قلدری اینترنتی

هیچ‌کس برای مقاومت در برابر خشونت تربیت نمی‌شود. قربانی‌شدن، چه در یک کلاس شلوغ و چه پشت یک پیام خصوصی، همیشه غافل‌گیرکننده است؛ و در فضای دیجیتال، این تجربه می‌تواند پیچیده‌تر و ویرانگرتر هم باشد.

نخستین گام در بازیابی، پذیرش این واقعیت ساده است: اشتباه از تو نیست. قربانی‌بودن نشانه‌ی ضعف نیست؛ بلکه نشانه‌ی خشونتی است که بیشتر از آزارگر می‌گوید تا از تو. این نکته را باید فهمید، تکرار کرد و پذیرفت؛ بی‌خجالت، بی‌انکار.

سکوت، خشونت را تداوم می‌بخشد. همان‌طور که خشونت فیزیکی باید افشا شود، آزار دیجیتال هم باید بازگو شود تا چرخه‌ی پنهانش شکسته شود. گفت‌وگو با فردی مورد اعتماد، دوستی آگاه، معلم، مشاور یا مددکار، می‌تواند آغاز خوبی باشد.

ثبت شواهد اهمیت دارد؛ نه فقط برای پیگیری حقوقی، بلکه برای بازسازی روانی. اسکرین‌شات‌ها، پیام‌ها و یادداشت‌ها می‌توانند در روند گزارش، مشاوره یا حتی مرور شخصی به‌کار آیند.

تنظیم امنیت حساب‌ها، بلاک‌کردن مهاجم، فعال‌سازی احراز هویت دومرحله‌ای یا کمک از مشاوران امنیت دیجیتال، گام‌هایی ابتدایی اما مؤثرند که می‌توانند بخشی از حس کنترل را بازگردانند.

بیان احساسات—از ترس و خشم تا بی‌عدالتی—جزئی از روند ترمیم است. این احساسات اگر در محیطی امن بیان شوند، به کاهش فشار روانی کمک می‌کنند. نوشتن، حرف‌زدن یا مشاوره، ابزارهایی برای سبک‌شدن‌اند.

بهبود زمان‌بر است. اما با گذشتن از این تجربه، می‌توان دوباره حس امنیت را بازسازی کرد، روابط را ترمیم کرد و روایتی تازه از خود ساخت—روایتی که شاید چراغ راه دیگری شود.

آیا قوانین کمک‌کننده هستند؟

قلدری اینترنتی زخمی‌ست تازه در دنیای دیجیتال، قانون هم در بسیاری از کشورها هنوز مشغول یافتن نوشدارویی مناسب برای آن است. در سطح جهانی، هنوز توافق‌نامه‌ای جامع و اختصاصی که به‌طور کامل به این پدیده بپردازد، وجود ندارد. با این حال، تلاش‌های منطقه‌ای، ملی و نهادی چارچوب‌هایی فراهم کرده‌اند که بتوان از خلال آن‌ها، به مقابله‌ی مؤثرتر با آزارهای سایبری اندیشید.

در اروپا، اتحادیه‌ی اروپا پیشگام قانون‌گذاری در زمینه‌ی امنیت دیجیتال و حفاظت از کاربران است. مقررات معروف «حفاظت از داده‌ها» یا همان GDPR، اگرچه در نگاه نخست بیشتر به حریم خصوصی می‌پردازد، یکی از ابزارهای غیرمستقیم حمایت از قربانیان قلدری اینترنتی محسوب می‌شود. 

دستورالعمل‌های جداگانه‌ای نیز برای محافظت از کودکان در برابر خشونت‌های دیجیتال تدوین شده است. کشورهایی مانند بریتانیا، بر پایه‌ی قوانینی همچون «قانون ارتباطات مخرب ۱۹۸۸» و «قانون ارتباطات ۲۰۰۳»، ارسال پیام‌های تهدیدآمیز یا توهین‌آمیز را جرم‌انگاری کرده‌اند و برای آن مجازات‌هایی چون حبس تا دو سال در نظر گرفته‌اند.

در ایالات متحده، اگرچه هنوز قانون فدرال مشخصی با موضوع اختصاصی «قلدری اینترنتی» وجود ندارد، اما تقریباً همه‌ی ایالت‌ها قوانین ویژه‌ای برای مقابله با آن تدوین کرده‌اند. ۴۸ ایالت از ۵۰ ایالت آمریکا، قلدری اینترنتی را در قوانین خود گنجانده‌اند. طرح‌هایی چون «پیشنهاد مگان مایر» در سطح فدرال مطرح شده‌اند و قوانینی مانند CIPA، مدارس را موظف به آموزش مقابله با آزارهای اینترنتی کرده‌اند. برخی ایالت‌ها از جمله کالیفرنیا و نیویورک نیز سیاست‌های سخت‌گیرانه‌تری در پیش گرفته‌اند.

اگر تهدیدی رخ داده، تصویری منتشر شده یا با پیام‌های ناشناس بمباران شده‌ای، سکوت نکن، اما واکنشی شتاب‌زده هم نداشته باش. نجات، «با هوشمندی در واکنش» و «مهربانی با خود» آغاز می‌شود.

در کانادا، قانون‌گذاری در هر دو سطح ایالتی و فدرال پیش‌ رفته است. برخی استان‌ها قوانینی وضع کرده‌اند که به قربانیان امکان می‌دهد درخواستی را برای حذف محتوای آسیب‌زا ثبت کنند. برای مهاجمان نیز مجازات‌هایی از جریمه‌ی مالی تا حبس در نظر گرفته شده است. استرالیا نیز با تصویب قانون «ارتقای ایمنی آنلاین ۲۰۱۵»، شرکت‌های فناوری را ملزم کرده است که در کمتر از ۴۸ ساعت به گزارش‌های قلدری پاسخ دهند.

در هند، قوانین مرتبط با قلدری اینترنتی عمدتاً از دل «قانون فناوری اطلاعات ۲۰۰۰» و «قانون جزایی هند» استخراج شده‌اند؛ قوانینی که طیف وسیعی از رفتارهای آسیب‌زننده‌ی آنلاین، از تهدید گرفته تا افشای اطلاعات شخصی را پوشش می‌دهند.

و اما در ایران، هنوز قانون مستقلی برای قلدری اینترنتی تدوین نشده است. برخورد با این پدیده عمدتاً بر اساس مواد پراکنده‌ای از «قانون مجازات اسلامی» و «قانون جرائم رایانه‌ای» انجام می‌شود؛ موادی همچون افترا، توهین، تهدید، نشر اکاذیب و مزاحمت اینترنتی. این پراکندگی و کلی‌گویی، رسیدگی قضایی را دشوار، مبهم و گاه سلیقه‌ای می‌کند. قربانی ممکن است بداند آسیب دیده، اما نداند زیر کدام بند قانونی باید از خود دفاع کند!

در این میان، نقش نهادهای بین‌المللی مانند یونسکو، یونیسف و شورای اروپا نیز اهمیت دارد. این سازمان‌ها با انتشار چارچوب‌های اخلاقی، پژوهش‌های تطبیقی و برنامه‌های آموزشی، مسیرهایی برای سیاست‌گذاری در اختیار کشورها قرار می‌دهند. هرچند الزام‌آور نیستند، اما فشارهای بین‌المللی می‌توانند محرک تدوین قوانینی کارآمدتر و انسان‌محورتر شوند.

با این‌همه، واقعیت تلخ آن است که سرعت پیشرفت فناوری، از قانون‌گذاری بسیار پیشی گرفته. رفتارهایی که دیروز حتی تصورشان را نمی‌کردیم، امروز نیازمند قضاوت حقوقی‌اند. و تا زمانی که قانون با پیچیدگی‌های فضای مجازی هم‌گام نشود، قربانیان همچنان در سایه خواهند ماند؛ و مهاجمان، در امنیت نیمه‌تاریکِ مانیتورهایشان.

چالش‌هایی که قانونگذاری را با محدودیت مواجه می‌کنند

با وجود اهتمام بر قانون‌سازی، چالش‌های قانونی پابرجایند. ما مهاجران به سرزمین دیجیتال، هنوز به درستی نمی‌دانیم که اگر بخواهیم از قلدری اینترنتی شکایت کنیم، با کدام قانون باید آغاز کنیم؟ اصلاً چه کسی مسئول است؟ مهاجم؟ پلتفرم؟ یا خلأ قانون؟ قلدری اینترنتی برخلاف ظاهر ساده‌اش در قالب چند پیام یا تصویر، در ساحت حقوقی، پدیده‌ای است مبهم، پنهان‌کار و بی‌صاحب.

نخستین مانع، نبود تعریف جامع، شفاف و قابل اجراست. بسیاری از نظام‌های حقوقی هنوز تعریف مشخصی از قلدری اینترنتی ندارند. همین خلأ قانونی، نه‌تنها پیگیری قضایی را دشوار می‌کند، بلکه راه را برای فرار مهاجمان باز می‌گذارد.

قوانین سنتی مربوط به افترا، تهدید یا نشر اکاذیب، برای دنیایی که در آن هویت‌ها، ابزارها و مرزها مدام در حال تغییرند، اغلب ناکافی‌اند.

از سوی دیگر، بسیاری از مهاجمان در پس لایه‌هایی از ناشناسی پنهان می‌شوند: از VPN و مرورگرهای مخفی گرفته تا حساب‌های جعلی و یک‌بارمصرف. حتی در پیشرفته‌ترین نظام‌های فنی و حقوقی، شناسایی و اثبات هویت مهاجم کاری دشوار است. اگر هم این هویت مشخص شود، پرسش بعدی این است: آیا می‌توان او را به دادگاه کشاند؟ بسیاری از موارد قلدری اینترنتی، ماهیتی فرامرزی دارند؛ مهاجم در یک کشور، قربانی در کشوری دیگر، و پلتفرم در نقطه‌ای سوم.

قوانین بین‌المللی هنوز نوپا و ناکافی‌اند. فقدان توافق‌های الزام‌آور جهانی، همکاری میان دولت‌ها را پیچیده و زمان‌بر می‌کند. حتی در صورت وجود همکاری حقوقی، تفاوت نظام‌های قضایی، حساسیت‌های مربوط به آزادی بیان، و کندی فرآیند رسیدگی، قربانی را وارد چرخه‌ای فرساینده می‌کند که گاه از خود آزار هم مخرب‌تر است.

هم‌زمان، قوانین حریم خصوصی نیز گاه به‌جای حمایت از قربانی، مانعی برای پیگیری قانونی می‌شوند. در برخی کشورها، محدودیت دسترسی به اطلاعات کاربران، هرچند در راستای دفاع از حقوق دیجیتال است، اما ابزار مهاجم را پنهان نگه می‌دارد و قربانی را در بن‌بست قرار می‌دهد.

از سوی دیگر، در کشورهایی که قوانین مشخص‌تری دارند، تناسب مجازات با شدت آسیب‌ها همچنان محل تردید است. برخی مجازات‌ها آن‌قدر سبک‌اند که بازدارندگی ندارند، و برخی آن‌قدر پیچیده یا سنگین‌اند که قربانی را از آغاز مسیر منصرف می‌کنند. در عین حال، حذف سریع محتوا، جعل اسکرین‌شات یا تغییر ناگهانی پلتفرم، اثبات جرم را دشوارتر از همیشه کرده است.

پلتفرم‌های دیجیتال نیز غالباً در نقش ناظری بی‌تفاوت ظاهر می‌شوند. روند کند رسیدگی به گزارش‌ها، نبود شفافیت در پاسخ‌گویی، و اولویت‌داشتن سود اقتصادی بر امنیت کاربران، باعث شده مسئولیت اجتماعی آن‌ها بیش از همیشه زیر سؤال رود.

و در نهایت، یکی از حساس‌ترین چالش‌ها، یافتن توازنی میان قوانین ضدقلدری و حفظ آزادی بیان است. برخی کشورها نگران آن‌اند که قوانین سخت‌گیرانه در این حوزه به ابزاری برای سانسور بدل شود. این نگرانی، هرچند قابل‌درک است، نباید بهانه‌ای برای چشم‌پوشی از رنج قربانیان شود.

در جهانی که مرزهایش دیجیتالی شده‌اند، قانون نیز باید دیجیتال بیندیشد: شفاف، فناورانه، چابک، و البته عادلانه. نه در حد توصیه‌نامه، بلکه با ابزارهایی الزام‌آور و قابل اجرا. بدون این ابزارها و قوانین، قربانی همچنان تنها خواهد ماند؛ در دادگاهی که هنوز تشکیل نشده است.

لزوم تمایز میان سه مفهوم: «قلدری اینترنتی»، «پرخاشگری سایبری» و «قربانی‌شدن سایبری»

مطالعه‌ی پدیده‌ی آزارهای دیجیتال، بدون تمایز میان مفاهیم کلیدی آن، مانند ورود به اتاقی تاریک با چراغ‌قوه‌ای ضعیف است. واژه‌ی «قلدری اینترنتی»، اگرچه در ادبیات عمومی، رسانه‌ها و بسیاری از سیاست‌گذاری‌ها به‌کار می‌رود، اما به‌تنهایی نمی‌تواند تمام اشکال خشونت آنلاین را پوشش دهد. این واژه، تنها بخشی از یک طیف وسیع‌تر از خشونت‌های دیجیتال را بازنمایی می‌کند؛ طیفی که در آن مفاهیمی چون «پرخاشگری سایبری» (Cyber Aggression) و «قربانی‌شدن سایبری» (Cyber Victimization) نیز جایگاهی کلیدی دارند.

تمایز مفهومی میان سه مفهوم قلدری اینترنتی، پرخاشگری سایبری و قربانی‌شدن سایبری، صرفاً یک دغدغه‌ی واژه‌شناسانه یا بازی زبانی نیست، بلکه کلید طراحی مداخلات مؤثر، تحلیل‌های دقیق و درک واقع‌گرایانه‌تری از واقعیت پیچیده‌ی خشونت دیجیتال است.

«پرخاشگری سایبری» اشاره دارد به هر نوع رفتار تهدیدآمیز، تحقیرآمیز یا آزاردهنده‌ای که در بستر آنلاین رخ می‌دهد؛ حتی اگر فقط یک‌بار اتفاق بیفتد یا نابرابری قدرتی در کار نباشد. برای مثال، حمله‌ی لفظی ناگهانی زیر یک پست که از سر عصبانیت و بدون برنامه‌ریزی قبلی صورت می‌گیرد، در زمره‌ی پرخاشگری سایبری قرار می‌گیرد، نه قلدری. این نوع رفتار می‌تواند آنی، واکنشی و گذرا باشد؛ بی‌آن‌که ساختارمند، تکرارشونده یا از پیش‌طراحی‌شده باشد.

در مقابل، قلدری اینترنتی الزاماً واجد سه مؤلفه‌ی کلیدی‌ست: نیت آزار عمدی، تکرار رفتار در طول زمان، و وجود نوعی نابرابری قدرت میان مهاجم و قربانی؛ چه این نابرابری ناشی از شهرت، مهارت فنی، موقعیت اجتماعی یا تعداد دنبال‌کننده‌ها باشد. قلدری، بیش از آن‌که فریادی لحظه‌ای باشد، سکوتی مداوم و فرساینده است.

و اما قربانی‌شدن سایبری مفهومی‌ست که تمرکز را از مهاجم به سوی تجربه‌ی فردی منتقل می‌کند. این اصطلاح به آسیب روانی، اجتماعی یا شخصی کسی اشاره دارد که در معرض خشونت یا آزار دیجیتال قرار گرفته؛ حتی اگر مهاجم نیت آزار نداشته یا رفتار تکرارشونده‌ای در کار نبوده باشد. برای نمونه، افشای ناخواسته‌ی عکس خصوصی یا شایعه‌پراکنی در گروهی بسته، ممکن است با نیت شوخی آغاز شده باشد، اما همچنان می‌تواند به تجربه‌ی قربانی‌شدن منجر شود.

شناخت تفاوت میان این سه مفهوم، نه‌تنها درک دقیق‌تری از پدیده‌های دیجیتال فراهم می‌کند، بلکه مشخص می‌سازد که کدام نوع از مداخله می‌تواند اثربخش‌تر باشد. در مواجهه با قلدری اینترنتی، آموزش همدلی، شناسایی نابرابری قدرت و ایجاد سازوکارهای گزارش‌گری ضروری‌ست. در پرخاشگری سایبری، تمرکز باید بر مهارت‌های تنظیم هیجان، گفت‌وگو و حل تعارض باشد. در حمایت از قربانی‌شدن سایبری، آن‌چه اولویت دارد، توانمندسازی روانی، بازیابی اعتماد، بهبود امنیت دیجیتال و کاهش بار روانی است.

شاید آن‌چه در ظاهر فقط چند پیام خشن است در عمق، سه روایت کاملاً متفاوت را پنهان کرده باشد. و شاید، تا این تمایزها را به‌درستی نفهمیم، همچنان در مهِ واژه‌ها سرگردان بمانیم.

نتیجه

قلدری اینترنتی، مسئله‌ای آنلاین است که باید آفلاین حل شود؛ در دنیای واقعی، با تصمیم‌هایی انسانی. این پدیده گرچه در بستر فناوری رخ می‌دهد، ریشه در نابرابری قدرت، الگوهای اجتماعی و کمبود آموزش دارد و با راه‌حل‌های سطحی برطرف نمی‌شود.

مقابله با آن نیازمند آموزش جدی، قوانین حمایتی و مسئولیت‌پذیری پلتفرم‌هاست. کاربران باید احترام و ایمنی دیجیتال را بیاموزند، قانون باید قابل اجرا باشد و فناوری به جای تقویت خشونت، برای شناسایی و مهار آن به‌کار رود.

شاید نتوان قلدری اینترنتی را حذف کرد، اما می‌توان در برابرش ایستاد، اگر بدانیم پشت هر پیام، تصویری انسانی نشسته است.

دل و پشت بیدادگر بشکنید
همه بیخ و شاخش ز بن برکنید

نهادن بد و کار کردن بدوی
بیابم همان چون کنم جست و جوی

پست‌های مرتبط

مطالب پرنگاه

حکایت‌های کوتاه، حقیقت‌های بزرگ

در این بخش، به بررسی دقیق و جامع نشانه‌ها و رفتارهایی می‌پردازیم که ممکن است به کلاهبرداری آنلاین مرتبط باشند. شناخت این موارد می‌تواند به شما کمک کند.

ویدیو های بیشتر

منابع

  1. Connected UK. More mobile devices in the world than people: How many do you have? Retrieved from
    https://www.connected-uk.com/more-mobile-devices-in-the-world-than-people-how-many-do-you-have/
  2. Sathyanarayana Rao, T. S., Bansal, D., & Chandran, S. (2018). Cyberbullying: A virtual offense with real consequences. Indian Journal of Psychiatry, 60(1), 3–5.
    https://doi.org/10.4103/psychiatry.IndianJPsychiatry_147_18
  3. Campbell, M., & Bauman, S. (2018). Cyberbullying: Definition, consequences, prevalence. In S. Bauman & M. Campbell (Eds.), Reducing cyberbullying in schools: International evidence-based best practices (1st ed., pp. 3–16).
  4. Kowalski, R. M., Giumetti, G. W., Schroeder, A. N., & Lattanner, M. R. (2014). Bullying in the digital age: A critical review and meta-analysis of cyberbullying research among youth. Psychological Bulletin, 140(4), 1073–1137.
  5. Hinduja, S., & Patchin, J. W. (2010). Bullying, cyberbullying, and suicide. Archives of Suicide Research, 14(3), 206–221.
  6. van Geel, M., Vedder, P., & Tanilon, J. (2014). Relationship between peer victimization, cyberbullying, and suicide in children and adolescents: A meta-analysis. JAMA Pediatrics, 168(5), 435–442.
  7. Ditch the Label. (2020). The Annual Bullying Survey 2020.
  8. Tokunaga, R. S. (2010). Following you home from school: A critical review and synthesis of research on cyberbullying victimization. Computers in Human Behavior, 26(3), 277–287.
  9. Smith, P. K., Mahdavi, J., Carvalho, M., Fisher, S., Russell, S., & Tippett, N. (2008). Cyberbullying: Its nature and impact in secondary school pupils. Journal of Child Psychology and Psychiatry, 49(4), 376–385.
  10. Marzano, G. (2019). Cyberbullying. In M. Khosrow-Pour (Ed.), Advanced methodologies and technologies in artificial intelligence, computer simulation, and human-computer interaction (pp. 474–486). IGI Global.
  11. Justice Canada. Understanding the Canadian context of cyberbullying.
  12. Aiken, M. (2016). The Cyber Effect: A pioneering cyberpsychologist explains how human behaviour changes online. London: Hachette, pp. 119–138